دومين ترجمه قرآن مجيد به زبان فرانسه

پدیدآورجواد حدیدی

تاریخ انتشار1388/01/27

منبع مقاله

share 3684 بازدید
دومين ترجمه قرآن مجيد به زبان فرانسه

جواد حديدى
پيش از اين، نخستين ترجمه فرانسوي قرآن را كه در سال 1647 به همّت آندره دوري‏يه، كنسول فرانسه در قاهره انجام شد، معرفي كرديم1 و ديديم كه چگونه اين ترجمه به مدت 140 سال متن بلامنازع قرآن به زبان فرانسه بود، چندان كه خود به زبان‏هاي ديگر اروپايي، مانند ايتاليايي و آلماني و انگليسي و هلندي و روسي درآمد و از تاريخ انتشار تا سال 1785، چهارده مرتبه به چاپ رسيد، رقمي كه براي مردم آن روزگار، با توجه به تعداد اندكِ باسوادان، به خصوص علاقه‏مندان به شناخت اسلام، در سطح بالايي است. علت اين موفقيت هم امانتداري نسبي دوري‏يه در ترجمه بود كه در مقايسه با كشيشان و مبلغان مسيحي، مترجمان قرآن به زبان لاتيني، دستخوش ياوه‏هاي رايج در ميان مسيحيان قرون وسطا واقع نشده بود. با اين همه، دوري‏يه نيز كه در جوّي قشري و تعصب آميز مي‏زيست، نمي‏توانست يكسره خود را از قيد اوهام پيشين برهاند، و نيز ناگزير بود به محافظه كاري‏هايي تن در دهد.
.پس از اقامتي طولاني در مصر، قرآن را در سال 1783 به زبان فرانسه درآورد و در پاريس منتشر كرد. اين كتاب در سال 1787، و بدون ترديد در پاريس، تجديد چاپ شد، ولي با نشانيي مستعار: مكّه.
وضع همچنان بود تا آن كه در نيمه دوم قرن هفدهم، رفته رفته، افكار دكارت در جوامع اروپايي راه يافت و مكتب عقل‏گرايي بر تحقيقات علمي و فلسفي و مذهبي سايه گسترد و دانشمندان را به شناخت منطقي مسائلِ اعتقادي برانگيخت. اين امر موجب شد كه حتي مبلغان مسيحي براي ردّ نوشتن بر اديان ديگر، از جمله دين اسلام، به وسايلي غير از آنچه تا آن تاريخ متداول بود، روي آورند. يكي از نتايج تفكر جديد، ترجمه لاتيني قرآن به وسيله ماراچي، كشيش ايتاليايي بود2 كه اگر چه در مقدمه بسيار طولاني خود پيوسته در تكذيب اسلام مي‏كوشد، ولي بر آن است كه از دايره استدلال پاي بيرون ننهد، چندان كه هنگام مقايسه قرآن با انجيل مي‏گويد:
«من يقين دارم كه اگر قرآن و انجيل را به يك فرد غير متدين [= غير مسيحي] ارائه دهند، او بدون ترديد اولي را برخواهد گزيد، زيرا كتاب محمد[ص ]در ظاهر افكاري را تعليم مي‏دهد كه به اندازه كافي بر موازين عقلي منطبق است.»3 اما عقل‏گرايي به همين جا خاتمه نيافت. پس از چندي گروهي از فلاسفه و نويسندگان به تحقيق درباره اسلام پرداختند و بسيار زود دريافتند كه:
«اگر بر روي كره زمين تنها يك دين وجود داشته باشد كه دشمنانش آن را به زشت‏ترين شكل وصف كرده و مورد نفرت ديگران قرار داده باشند، به گونه‏اي كه يك فرد خردمند حتي از نوشتن رد بر افسانه‏هايي كه به آن نسبت داده‏اند، عار داشته باشد، آن دين، دين اسلام است.»4 از اين رو در قرن هجدهم نهضتي پديد آمد كه اصول معتقدات مسلمانان را در برابر عقايد مسيحيان قرار مي‏داد و همواره اسلام را برتر از مسيحيت مي‏يافت. يكي از پيشروان اين نهضت مونتسكيو، نويسنده نامه‏هاي ايراني و روح القوانين بود، و ديگري ولتر كه نزديك به پنجاه سال از عمر خود را در مطالعه تاريخ پيدايش و گسترش اديان، به خصوص دين اسلام، سپري كرد و كتاب‏هاي متعددي در اين باره نوشت.5 اينان به اقانيم ثلاثه اعتقاد نداشتند و به گونه‏اي توحيد، كه آن را «دين فطري» مي‏ناميدند معتقد بودند و چون اسلام را بدان بسيار نزديك مي‏يافتند، در دفاع از آن مي‏كوشيدند. نهضت جديد كه فرانسويان آن را «déisme» نام نهاده‏اند، در نيمه دوم قرن هجدهم به اوج شكوفايي رسيد و پس از انقلاب فرانسه الهام بخش بنيان گذاران آيين پرستش «وجود متعالي» گرديد.6 باري، در فضايي اين چنين بود كه ساواري به ترجمه نويني از قرآن همّت گماشت.7 كلود اتي ين ساواري در دوم اكتبر 1749 در شهر ويتره (Vitré)، واقع در شمال غربي فرانسه، ناحيه بروتاني (Bretagne) به دنيا آمد. تحصيلات اوليه را در زادگاه خود به پايان برد. در فراگرفتن زبان‏هاي خارجي استعدادي درخشان داشت و از آغاز جواني به مسافرت و جهانگردي عشق مي‏ورزيد. اين علاقه و آن استعداد در سال 1776 او را روانه مصر كرد، سفري كه تا سال 1781 به درازا كشيد. در آن جا بود كه، بنابر آنچه خود مي‏گويد، به ترجمه قرآن زير نظر مسلمانان پرداخت.8 ترجمه‏اش در سال 1783 منتشر شد و او خود پنج سال بعد، چهارم فوريه 1788، درگذشت.9 چاپ دوم اين ترجمه در سال 1787، همچنان در پاريس منتشر شد. ولي ساواري، به پيروي از ديگر نويسندگان نيمه دوم قرن هجدهم كه براي احتراز از پيگردهاي دستگاه سانسور فرانسه، اغلب كتاب‏هاي خود را با نام و نشاني مستعار چاپ مي‏كردند (مانند ولتر كه تقريبا همه آثار خود را در اين دوره با نام مستعار به چاپ رسانيد)، محلّ انتشار ترجمه را مكه و تاريخ آن را 1165 هجري ذكر كرده است. نحوه محاسبه او چنين بوده كه عدد 622 ــ يعني تاريخ هجرت حضرت رسول اكرم(ص) از مكه به مدينه را بر حسب تقويم گرگوري ــ از 1787، يعني تاريخ واقعي انتشار كتاب بر حسب همان تقويم، كسر كرده و حاصل آن ــ يعني 1165 ــ را سال انتشار كتاب بر حسب تقويم هجري قمري دانسته و به اين نكته توجه نكرده كه تقويم هجري متغير است و نمي‏توان با كسر 622 از سال ميلادي به تاريخ هجري قمري دست يافت. اين نشاني مستعار موجب شده است كه پيرسن (Pearson) در چاپ جديد دائرة المعارف اسلام، مقاله «al-KÊur''aÎn»،10 به پيروي از ويكتور شوون11 و با استناد به او، محل چاپ كتاب را واقعا مكه و تاريخ انتشار آن را 1165 هجري قمري بداند و بر اساس ضوابط گاهشماريِ جديد آن را به 1751 ميلادي برگرداند و اين سال را تاريخ انتشار چاپ اول كتاب بپندارد، و حال آن كه در اين تاريخ مردم مكه هنوز با فنِّ چاپ، به خصوص چاپ حروف لاتيني، آشنا نبوده‏اند؛12 ساواري نيز كودكي يكساله بوده و طبعا نمي‏توانسته است قرآن را در چنين سني به فرانسه درآورد.13 امّا آثار ديگر ساواري، بغير از ترجمه قرآن، بدين شرح است:
1. نامه‏هايي درباره مصر: Lettres sur l''Egypte, 1788 2. نامه‏هايي درباره يونان: Lettres sur la Grèce, 1788 3. داستان دلدادگي انيس الوجود و وردي:
Les amours d''Anas-Eloujoud et Ouardi, 1789 4. دستور زبان عربي عاميانه و ادبي:
Grammaire de la langue arabe vulgaire et littéraire كتاب اخير در سال 1813، به كوشش لوئي لانگلس،14 خاورشناس معروف، به چاپ رسيد.
ساواري در افكار و عقايد پيرو ولتر بود و به «دين فطري» اعتقاد داشت و جزو «خداشناسانِ» (déistes) قرن هجدهم به شمار مي‏رفت. از اين رو در آغاز پيشگفتاري كه بر ترجمه خود افزوده است، «اخلاقيات قرآن» را بر آيين فطري منطبق مي‏داند و درباره پيامبر اسلام چنين مي‏گويد:
«[محمد(ص)] به ياري نبوغ بي‏همانند خود اعراب را از بت پرستي رهايي بخشيد و براي آنان قوانيني جديد و آييني نوين آورد.»15 سپس ساواري از ترجمه‏هاي پيشين قرآن ياد مي‏كند و ترجمه دوري‏يه را «خسته كننده» و «ملال‏آور» مي‏يابد. علت آن را هم در شيوه كار او مي‏جويد، زيرا دوري‏يه نتوانسته است از سبك قرآن، كه همچون مزامير داوود، پر احساس و هيجان انگيز است، پيروي كند. در نتيجه ترجمه‏اي فاقد فصاحت و شيوايي خاص متون برجسته عربي ارائه داده است. نقص ديگر آن در اين نهفته است كه دوري‏يه آيات مختلف را به هم پيوسته و از قرآن مجموعه‏اي داستان‏وار فراهم آورده است، شيوه‏اي كه ساواري سخت از آن احتراز مي‏جويد،16 زيرا وي معتقد است كه وظيفه مترجم انتقال معنا و مراد كلام است نه صِرْفا بازگرداندن الفاظ از زباني به زبان ديگر. به همين دليل او خود كوشيده است تنها تعاليم قرآن را، با رعايت ايجاز و فصاحتِ عبارات عربي، به زبان فرانسه بازگويد، چندان كه هر جا متن اصلي مبهم و رمزآميز بوده، او هم اين ابهام را در متن فرانسه رعايت كرده و در پيِ تفسير و توجيه بر نيامده است. البته براي درك بهتر مطالب، هرجا لازم دانسته، در حاشيه توضيحي بر متن افزوده است. با اين همه، اعتراف مي‏كند كه هرگاه بر اثر اقامتي طولاني در مصر اين امكان را نيافته بود كه به وسيله خودِ مسلمانان با مباني اسلام و مفاهيم قرآن آشنا شود، هرگز ياراي آن نداشت كه به ترجمه متني چنين دشوار و شيوا دست يازد، به خصوص كه غربيان از اسلام «ديني نفرت انگيز» ساخته‏اند و بنيان‏گذار آن را، كه «نابغه‏اي بزرگ» بود، همچون «ديوي وحشتناك» جلوه‏گر كرده‏اند. ساواري، برخلاف آنان، و نيز «به دور از تعصبات مسلمانان»، خواهد كوشيد پيامبر اسلام را، چنان كه در واقع بوده است، بنماياند.17 بدين منظور، در مقدمه‏اي مفصل به شرح زندگي آن حضرت، بر اساس «منابع معتبر»، مي‏پردازد.
اين منابع چه بود؟ از آن جا كه مترجم كتابنامه‏اي برترجمه خود نيفزوده است، تنها از راه تأمل در زيرنويس‏ها مي‏توان به برخي از منابع او پي‏برد، مانند: ابن جوزي، ابوالفداء، ابن حمدون، احمد بن يوسف، ادريسي، ابن اسحاق، بخاري، ابن هشام، ابورافع و برخي ديگر كه تحليل نامِ فرانسوي آنان، با توجه به اين نكته كه در آن دوره هنوز نظام آوايي و آوانگاري زبان عربي مشخص نشده بود و فرانسويان اسامي عربي را به شكلي غريب تلفظ و بازنويسي مي‏كردند، بسيار دشوار است. بر همه اين منابع بايد ترجمه لاتيني ماراچي و مقدمه مفصل آن را نيز افزود كه در واقع مأخذ اصلي او به شمار مي‏رود، هر چند ساواري بيشتر اوقات از او به تعريض ياد مي‏كند، زيرا اين «كشيش دانشمند چهل سال از عمر خود را صرف ترجمه و رد نوشتن بر قرآن كرد و عاقبت نتوانست ترجمه‏اي روان و شيوا ارائه دهد».18 در واقع ماراچي تعاليم قرآن را بازگو نكرده، بلكه لغات عربي را، يكي پس از ديگري، به لاتينيِ نامأنوس و كهني درآورده است.
پس از اين پيشگفتار 9 صفحه‏اي و مقدمه 120 صفحه‏اي، ساواري به ترجمه متنِ قرآن، به ترتيب سوره‏ها، مي‏پردازد. در اين جا نيز با تأمل در زيرنويس‏ها مي‏توان به برخي از منابع او پي‏برد، كه عبارتند از:
1. «Zamchascar»، زمخشري، صاحب كشاف.
2. «Gelaldin»، جلال‏الدين عبدالرحمان سيوطي، صاحب الدّر المنثور في التفسير بالمأثور.
3. «Beidawi»، عبداللّه‏ بن عمر بيضاوي، صاحب انوارالتنزيل واسرار التأويل.
4. «Ebnabbas»، التنوير المقباس من تفسير ابن عباس، تدوين مجدالدين محمد بن يعقوب فيروزآبادي.
5. «Elgazel»، ابو حامد محمد غزالي، صاحب جواهر القرآن.
6. (sic) «Cottada»، قتادة بن دعامه سدوسي، از مشاهير تابعان و از نخستين مفسران قرآن كه مفسران بعدي به اقوال او بسيار استناد جسته‏اند.
علاوه بر منابع مذكور، ساواري از كساني ديگر با نام‏هايي مانند «Jahia» و «Caleb»19 نيز ياد كرده است كه تعيين هويت آنان مستلزم بررسي بيشتري است.
با توجه به آنچه گفته شد، مي‏توان به كيفيت ترجمه ساواري بهتر پي‏برد: ترجمه‏اي است روان و شيوا كه بيشتر بايد آن را ترجمه معاني قرآن ناميد تا ترجمه عبارات قرآن. جنبه ستايش‏آميز آن نيز، نسبت به ترجمه‏هاي پيشين قوي است، هر چند از يك آزاد فكر قرن هجدهم كه پيرو افكار ولتر و مكتب عقل‏گرايي دكارت است، نمي‏توان انتظار داشت كه مانند يك مسلمان درباره اسلام و قرآن بينديشد. در تبرئه او همين بس كه خود را از قيد اوهام قرون وسطايي رهانيده و به داوري آزادانه‏اي درباره اسلام، در حدّ معلومات و اطلاعات مردم آن روزگار، روي آورده است.
اينك به بحث درباره نمونه‏هايي از ترجمه او مي‏پردازيم.
نخستين مشكل براي ساواري، همچنان كه براي بسياري ديگر از مترجمان فرانسوي قرآن، برگرداندن زمان افعال عربي به زبان فرانسه است. مي‏دانيم كه فعل در زبان فرانسه داراي شش وجه است و هر يك از اين وجوه خود داراي چند زمان مختلف است، به گونه‏اي كه مجموع آنها به بيست و دو «زمان ـ وجه» با شكل‏هاي صَرفيِ مستقل بالغ مي‏گردد.20 هريك از اين «زمان ـ وجه»ها نيز جزئيات خاصي از زمان وقوع فعل يا احتمال وقوع فعل را وصف مي‏كند. مثلاً وجه التزامي در چهار زمان مستقل: مضارع، ماضي ساده، ماضي استمراري و ماضي مقدم، صرف مي‏شود و وجوه تمايز آنها بايد در متون ادبي رعايت گردد. همچنين است وجه شرطي كه داراي مضارع، ماضي اول و ماضي دوم است. بنابراين، برگرداندن معدود زمان‏هاي افعال زبان عربي به زبان فرانسه كار دشواري است، و اين دشواري وقتي محسوس‏تر مي‏شود كه مثلاً ماضي ساده در مقام دعا و نفرين و يا براي بيان فعلي كه وقوع آن در آينده حتمي است، به كار رود. مانند آنچه در سوره المسد آمده است.
متن سوره مباركه چنين است:
1. تبت يدا ابي لهب وتب
2. ما اغني عنه ماله وما كسب
3. سيصلي نارا ذات لهب
4. وامرأته حمّالة الحطب
5. في جيدها حبل من مسد
ساواري آن را چنين ترجمه كرده است:
1. La Puissance d''Abu-lahab s''est évanouie. Il a péri lui-même.
2. A quoi lui ont servi ses immenses richesses?
3. Il descendra dans les brasiers de l''enfer.
4. Son épouse le suivra portant du bois.
5. A son cou sera attachée une corde d''écorce de palmier.21

ترجمه به فارسي:

1. قدرت ابولهب به سستي گراييد و او نابود شد.
2. ثروت بي‏پايانش او را به چه كار آمد؟ 3. به لهيب دوزخ گرفتار خواهد شد.
4. همسرش به او خواهد پيوست، در حالي كه هيزم بر دوش مي‏كشد.
5. و طنابي از ليف خرما برگردن دارد.
چنان كه ملاحظه مي‏شود، در ترجمه فرانسه، زمان افعال متن عربي به كلي در هم ريخته و فعل ماضيِ «تبّت» كه در مقام نفرين به كار رفته، ماضي ساده اخباري فرض و به همان صورت ترجمه شده است. علاوه بر اين، ساواري «ما»ي نافيه را در آيه دوم «ما»ي استفهاميه تصور كرده و عبارت «ما اغني عنه ماله وماكسب» را به صورت استفهام انكاري درآورده و اين همه خود نارسايي‏هاي ديگري را در درك كلي مطلب موجب شده است. سوره مباركه را مي‏توان چنين ترجمه كرد:
1. Que les deux mains d''AbuÎ-Lahab soient coupées et qu''il périsse!
2. Sa fortune et ce qu''il a acquis ne lui serviront àrien.
3. Il rejoindra bientôt un feu plein de flammes.
4. De même que sa femme, porteuse de bois.
5. Alors qu''àson cou elle aura une corde de fibres.
1. بريده باد دست‏هاي ابولهب! و مرگ بر او باد!
2. هرگز دارايي‏اش و آنچه كسب كرده او را سودمند نخواهد بود.
3. زود باشد كه به آتشي پر لهيب گرفتار آيد.
4. و نيز همسرش، در حالي كه هيزم‏كشِ [دوزخ] است.
5. و طنابي از ليف خرما برگردن دارد.
آشفتگي در ترجمه و اشتباه در درك زمان افعال متن عربي در ترجمه بسياري از آيات ديگر نيز به چشم مي‏خورد. مانند آيه چهارم از سوره منافقون:
وإذا رأيتهم تُعْجِبُك أجسامُهم و إن يقولوا تسمعْ لقولهم كأنّهم خُشُبٌ مُسَنّدة يَحْسَبون كلَّ صيحةٍ عليهم هُمُ العَدُوّ فَاحْذرْهُم قاتَلَهُم اللّه أنّي يُؤفكون.
كه چنين ترجمه شده است:
Ils ont la beauté en partage. Ils parlent avec grâce. Leur taille est droite et majestueuse, mais ils frissonnent au moindre bruit. Le Tout-Puissant combattra contre eux, parce qu''ils ont abandonné la foi.22 آنان [مرداني] زيبا هستند، با ظرافت سخن مي‏گويند و اندامي استوار و رعنا دارند. اما به شنيدن كوچك‏ترين صدا برخود مي‏لرزند. قادر متعال آنان را نابود خواهد كرد، زيرا كه بترك ايمان گفتند.
در واقع ساواري مطلقا مقيد به پيروي از متن قرآن نبوده و تنها برداشتِ خود را از محتوا باز مي‏گفته است. مفاد آيه مباركه چنين است:
هرگاه آنان را ببيني از پيكر [آراسته] آنان به شگفت مي‏آيي. اگر سخن گويند [با ميل] به سخنانشان گوش مي‏سپاري، [و حال آن كه] چوب‏هايي واداشته بر ديوار هستند. هر بانگي را عليه خود مي‏پندارند. هم اينان دشمنانِ [تو] اند. از آنان دوري گزين. خدايشان بكشد كه چه بيراهه مي‏روند!
ساواري در ترجمه خود، عبارت «كأنّهم خُشُبٌ مُسَنّدة» را ـ شايد از آن رو كه پيوند ميان آن و عبارات پيشين را درك نمي‏كرده ـ ناديده گرفته و جمله دعائيه آخر آيه را جمله خبريه پنداشته است.
ايراد ديگري كه بر او وارد است عدم رعايت يكساني در ترجمه كلمات و عبارات مشابه با معاني مشابه، حتي در مورد پر بسامدترينِ آنهاست. مثلاً به جاي كلمه جليله «اللّه» گاه «Dieu» آورده و گاه «Le Seigneur» و «Le Tout-Puissant» و «Le Très-Haut». اين مسئله در مورد عباراتي مانند افلا تعقلون، واللّه سميع عليم، واللّه‏ لايحبّ الظالمين، واللّه‏ غفورٌ رحيم و نظاير آنها كه جزو پايانيِ بسياري از آيات را تشكيل مي‏دهند نيز صادق است.
گاه نيز ساواري، به خصوص هنگامي كه در يافتن معادل براي برخي از كلمات عربي دچار مشكل مي‏شده به لفاظي پرداخته است، چنان كه كلمه «انفاق» را به Verser dans le sein» «des pauvres (در آغوش ناداران سرازير كردن)، «غيب» را به «Vérités sublimes» (حقايق متعالي) ترجمه كرده و يا چون براي «مصلحون» در «إنّما نحن مصلحون» (2/11) معادلي نيافته، عبارت را نقل به معني‏كرده و در ترجمه آن آورده‏است: «Notre vie est exemplaire» (= زندگي ما نمونه است).23 البته بايد توجه داشت كه اين نخستين گام‏ها بود كه براي درك قرآن برداشته مي‏شد و هنوز مترجمان متعدد راه را براي مترجمان بعد از خود هموار نكرده بودند. نخستين كارها نيز همواره با دشواري‏ها و نارسايي‏هايي همراه است.
اما امتياز ترجمه ساواري در موضع‏گيريهاي او در برابر ترجمه‏هاي پيشين و رديه‏هايي است كه بر قرآن نوشته بوده‏اند؛ چنان كه در موارد متعددي به نقد ترجمه ماراچي پرداخته و ردّ بر ردّ او نوشته است. شيوه ماراچي بر اين بود كه پس از ترجمه هر سوره، با استناد به برخي از آيات همان سوره در تكذيب قرآن و پيامبر اسلام مي‏كوشيد. در چنين مواردي است كه ساواري ضعفِ استدلال‏هاي او را آشكار مي‏دارد. مثلاً ماراچي در رد بر آيه 44 از سوره هود (= 42 در ترتيب مصحف) از قول مسلمانان نقل مي‏كند كه كشتي نوح 1200 ذراع ارتفاع و 600 ذراع عرض داشته است. سپس فرياد بر مي‏آورد كه ببينيد مسلمانان چه اندازه «بي‏خردند». چگونه يك كشتي مي‏تواند 1200 ذراع ارتفاع و 600 ذراع عرض داشته باشد؟ ساواري نخست عين عبارات مورد استناد او را از قول «حسن بصري» نقل مي‏كند، بدين قرار:
»Cal Elhacen ou can toul elsafinat elf draa ou maëtan draa ou ardeha set maïat draa.« «قال الحسن: وكان طول السفينة الف ذراعا وعرضها ستّ مئات ذارعا» آن‏گاه ساواري به ماراچي حمله مي‏برد كه طول را با ارتفاع اشتباه كرده و بر اساس اشتباه خود به تكذيب و تمسخر مسلمانان پرداخته و حال آن كه اين خودِ اوست كه «بايد مورد تكذيب و تمسخر قرار گيرد».24 همين گونه است استدلال او در مورد آيه 83 (= 81 در ترتيب مصحف) از سوره نحل، آن جا كه عبارت «وجعل لكم سرابيل تقيكم الحرّ» (= و براي شما جامه‏ها قرارداد كه شما را از گرما نگاه مي‏دارد) دستاويز ماراچي واقع شده و او را بر آن داشته است كه در تكذيب پيامبر بگويد لباس را براي محفاظت تن در برابر سرما مي‏پوشند نه در برابر گرما. ساواري در ردّ نظر او مي‏گويد: «لباس به همان اندازه براي محفاظت تن در برابر گرماي سوزان مناطق گرمسير لازم است كه در مناطق سردسير براي محفاظت آن در برابر سرما»، و اگر ماراچي لباس را تنها در برابر سرما مفيد مي‏داند از آن روست كه در ميان مردم مناطق گرمسير زندگي نكرده است و نمي‏داند كه اعراب هنگام روز قبايي بلند بر تن مي‏كنند تا آنان را در برابر گرماي سوزان صحرا محفوظ دارد. بنابراين انتقاد او زاييده جهل اوست.25 در ترجمه آيه 6 از سوره مزّمّل نيز ساواري در تكذيب ماراچي مي‏كوشد. متن آيه مباركه چنين است:
اِنَّ ناشئة الَّيْلِ هي أشَدُّ وطأً وأقوم قيلاً (بي‏گمان عبادت در شب به دل بيشتر مي‏نشيند و در گفتار استوارتر [از روز] است.) اما ساواري، با استناد به سيوطي، آن را چنين ترجمه كرده است:
A l''entrée de la nuit on a plus de force pour concevoir et plus de facilité pour s''exprimer.
(در آغاز شب، انسان نيروي بيشتري در فهم و سهولت بيشتري در گفتار دارد.) ترجمه ماراچي نيز همين گونه است. با اين تفاوت كه وي مفاد آيه را دستاويز قرار داده مي‏گويد: كدام انسان خردمندي است كه سر آغاز شب را براي فهميدن مطلب و بيان آن مناسب‏تر از روز بداند؟ ساواري در اين جا هم او را به جهل متهم مي‏كند، زيرا نمي‏داند كه در آغاز شب، آن گاه كه نسيم خنك صحرايي وزيدن مي‏گيرد و سوز گرما را، در سرزمين‏هاي گرمسير، با خود مي‏برد، مغز انسان طبعا براي درك مطلب و بيان آن آماده‏تر از روز است كه همه چيز تفيده و سوزان است. سپس ساواري از روي تمسخر مي‏گويد: «با اين گونه استدلال‏هاست كه ماراچي مي‏خواهد قرآن را رد كند!»26 چنين بود دومين ترجمه قرآن به زبان فرانسه. موفقيت آن در آن روزگار به حدي بود كه ترجمه دوري‏يه را يكسره به فراموشي سپرد و نقدهايي را بر ترجمه ماراچي موجب شد و تا سال 1840، تاريخ انتشار ترجمه كازيميرسكي، در مدت 57 سال، هشت مرتبه به چاپ رسيد. پس از آن نيز در سال‏هاي 1891، 1926، 1951 ، 1960 و 1970 تجديد چاپ شد و در سال 1913 به زبان اسپانيايي (كاستيّان) درآمد.27

پی نوشت ها:

Jean-Loup Avril, 500 Bretons àconnaître, art. Savary...
1. Ludovico Maracci, Alcoranus, textus universus cui praemissus est Prodromus ad refutationem Alcorani, Padoue, 1698, 2 vol. fol.
2. همان، ج اول، ص 78.
3. نك: Adrian Reland. De la religion mahométane, exposée par leurs propres docteurs, Utrecht, 1705, p. 123.
4. در مورد ولتر و مونتسكيو، به ترتيب، نك: جواد حديدي، اسلام از نظر ولتر، چاپ پنجم، مركز نشر دانشگاهي، 1374 و از سعدي تا آراگون، مركز نشر دانشگاهي، 1373، صفحات 112-143.
5. پس از تعطيل كليساها، انقلابيان فرانسه، به رهبري روبسپير و تحت تأثير افكار فلاسفه قرن هجدهم، به‏خصوص ژان ـ ژاك روسو و ولتر، آييني وضع كردند كه آن را «آيين وجود متعالي»، به عبارت ديگر «Le culte de l''Etre Suprême» ناميدند. بدين منظور بناي يادبودي نيز، كه تپه‏اي بيش نبود، در ميدان مشق پاريس برپا داشتند. در تاريخ هشتم ژوئن 1794، روبسپير، در حالي كه مشعلي فروزان به دست گرفته بود، مجسمه نمادين «خداناشناسي» (Athéisme =) را آتش زد و همراه گروه بسياري از مردم پاريس و
6. Claude Etienne Savary, Le Koran, traduit de l''arabe, accompagné de notes, précédé d''un abrégé de la vie de Mahomet, Paris, 1783.
7. همان، ص VI.
8. براي اطلاع بيشتر نك:
9. نك: EI2 ، ج 5، ص 434.
10. Voir Victor Chauvin, Bibliographie des ouvrages arabes ou relatifs aux Arabes.
11. نخستين چاپخانه مكه در سال 1303ق، برابر 1885 ميلادي، به همت عثمان نوري پاشا، والي حكومت عثماني، تأسيس شد. سپس سعودي‏ها آن را توسعه دادند و نام «مطبعة امّ القري» بر آن نهادند و «ام القري» نام نشريه‏اي بود كه در آن جا به چاپ مي‏رسيد. چاپخانه مذكور بعدها «مطبعة الحكومه» ناميده شد (نك: EI2، مقاله Makka، ج 6، ص 162، ستون اول).
12. هم اكنون نسخه‏هايي از چاپ‏هاي اول و دوم كتاب، با مشخصات كتاب‏شناختي زير، در كتابخانه ملي فرانسه نگهداري مي‏شود: - Le Koran, précédé de ... , 2 volumes in 8, Paris, 1783, cote: Res-J-2777 et 2778. - Le Coran ... 2 vol., Paris, 1165 (1787), cote: 8-Z-4733 (5 et 6).
13. لوئي لانگلس (Louis Langlès) بنيان گذار مدرسه زبان‏هاي شرقي در پاريس بود كه خاورشناسانِ بسياري از آن جا فارغ التحصيل شده‏اند و امروزه نيز همچنان داير است.
14. ساواري، همان، صص V و VI (كليه شواهد از چاپ 1883 اخذ شده است).
15. همان، ص VII.
15. همان، ص VII.
16. همان، ص I×.
17. همان، ص VIII.
18. حواشي صفحات 123، 192، 201، 214، 216 و 261 را ببينيد.
19. فرانسويان صفات فاعلي و مفعولي را براي بيان حالت به كار مي‏برند و آنها را جزو زمان‏ها به شمار مي‏آورند. اين صفات نيز به صورت زمان حال و گذشته، هر دو، صرف مي‏شوند.
20. همان، 527.
21. همان، 473.
22. همان، 114.
23. همان، 246، زير نويس شماره 1.
24. همان، 279، زيرنويس شماره 1.
25. همان، 490، زيرنويس شماره 2.
26. El Koran ... Precedido de un estudio de la vida de Mahoma, extractado de las libros de los escritores orientales ... Versión castellana de A. Hernández Catá, Paris, 1913 (cote de la Bibliothèque Nationale de France: 8-O2G-782).

مقالات مشابه

القرآن الکریم و ترجمته إلی اللغات الأجنبیة

نام نشریهالعرفان

نام نویسندهمحمدصالح البنداق

ترجمه‏ای مؤمنانه، تخصصی و دشوار

نام نشریهترجمان وحی

نام نویسندهمیشل شود کیوکس

نقدي بر ترجمه‏بلاشر

نام نویسندهجواد حدیدی

نقدي بر يك ترجمه جديد از قرآن به فرانسه

نام نویسندهرضا عباسی, یحیی علوی

نخستين ترجمه‌هاي قرآن به فرانسه

نام نویسندهیاسین خوشحال

نخستين ترجمه قرآن به زبان فرانسه

نام نویسندهجواد حدیدی